سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ایده شما را عملی می کنیم !
سلام
ایده شما را عملی می کنیم !
حتماً از خودتون می پرسید یعنی چی ؟
خوب پس گوش بدید ........

واحد دانش آموزی تصمیم داره که یک سایت راه اندازی کنه . به همین دلیل ما تصمیم گرفتیم یک همه پرسی از شما داشته باشیم .

هدف این همه پرسی اینه که شما از یک سایت دانش آموزی چه انتظاراتی دارید یا چه قسمت هایی را دوست دارید ما توی این سایت بگذاریم .

به طور مثال مثلاً درباره مشاوره تحصیلی اینترنتی خیلی گشتید ولی پیدا نکردید ! پس میاد می گید آقا یک مشاوره تحصیلی با این خصوصیات بذارید توی سایت .

این جوری ما می تونیم یک سایت بسیار توپ به شما ارائه کنیم . در ضمن از همین حالا از شما تقضای همکاری داریم .

به امید خدا بتونیم توی اینترنت حرفی برای گفتن داشته باشیم

منتظر نظرات شما یا علی

نوشته شده توسط موسسه پیام وصال در شنبه 86/10/15 و ساعت 10:41 صبح
نظرات دیگران()
گریه کن سرباز ...

بنام خدا



نظامی زن انگلیسی که پس از بازگشت از ماموریت خود در عراق، فرزندش را در آغوش می فشارد.



آهای سرباز، آهای مادر!...
گریه کن، تو حق داری گریه کنی. شاید ماهها و سالهاست که فرزندت را ندیده ای.
فرزند دلبندت را. کودک معصومی که تاب دوری مادر نداشته و حتماً از تو بیشتر، برایت دلتنگی می کرده.
گریه کن سرباز، گریه کن تا سبک شوی...
گریه کن، بخاطر گوهر مادری که از تو ستانده اند، و در عوض تو را مفتخر! کرده اند به این لباسها.
این لباسها که اصلاً به قامت تو سازگار نیست...
گریه کن که تاج زن بودن از سرت افتاده...
گریه کن که هیچ لذتی به پای مادری نمی رسد و تو را محروم کرده اند، ذائقه ات را خراب کرده اند...


اما
من چند حرف دیگر با تو دارم سرباز...
تو مادری، حق داری بچه ات را دوست داشته باشی... حق داری برایش دلتنگ شوی...


سوالی از تو دارم :
این کودک را می شناسی؟



می بینی پدرش با چشمان بسته، چگونه صورتش را لمس میکند؟
می بینی چگونه کفشهایش را درآورده تا در آغوش پدر، گم شود ؟
این پدر یکی از زندانیان تو و دوستان توست در عراق...
چه میشد اگر اجازه میدادی این پدر، بچه اش را ببیند؟
فکر کردی فقط خودت به فرزندت عشق می ورزی؟



این دختر را چطور؟



حتماً او را دیده ای...
در کوچه پس کوچه های بصره... پای برهنه می دوید و خنده کودکانه ای بر لب داشت...
الان به نظرت لکه های سرخ روی لباسش، نقش گلهای سرخ است یا رد پائی از خون تازه ؟
یا لکه های قرمز روی زمین، گلبرگهای پرپر شده گلهای پیراهن اوست؟
صورت ظریف او را با اسلحه ای که در کنارش به دست گرفته ای چه کار؟
ببین چه گریه ای میکند؟ چه خونی از صورتش جاری است؟
این رنگین تر است یا خون فرزندت که اینچنین در آغوشش کشیده ای؟
حال این دخترک را خوب ببین. نتیجه کارتو وهمکاران توست و تا ابد با شما خواهد ماند.
این است آنچه برای این دختر و مردمش هدیه برده ای...


این پدر را میشناسی؟




دارد به چه حالی، جسم بی جان دخترش را میگذارد کنار بقیه جنازه ها.
یادت هست؟ همین چند شب قبل، خانه شان را بمباران کردید.
تو و همقطارانت.


این را چطور؟



این اما مال افغانستان است.
شاهکار قدیمی تر شما.
اما مگر زخم این پدر کهنه می شود؟
این هم کادوی یکی دوسال قبل توست برای کوکان افغان.........


از این دست اگر بخواهم برایت بیاورم، بسیارست...
سردشت خودمان، شلمچه ، قانا... صبرا و شتیلا... و ....

...............

گریه کن سرباز
گریه کن، اما نه فقط برای دلتنگی فرزندت ...
شاید نپذیری، اما من در گریه های تو هیچ عاطفه ای نمی بینم سرباز!
گریه کن برای انسانیتی که در زیر پای تو و رهبرانت لگد مال شده...
گریه کن برای عاطفه ای که در وجودت مرده...
گریه کن برای شرف و آزادگی که از دست داده اید...


گریه کن سرباز...

 

 نویسنده :سید محمد رضا فخری


نوشته شده توسط موسسه پیام وصال در چهارشنبه 86/10/12 و ساعت 11:43 صبح
نظرات دیگران()
من و تو زیر آوار بم ...

 

بم لرزید و دل مردم ایران را لرزاند
چهار سال گذشت ولی حتی امروز هم که به آن اتفاق غریب فکر میکنیم دلمان میلرزد . اشکمان جاری میشود و چقدر دلم میخواهد زار بزنم برایشان .
خودت را یک لحظه بگذار جایشان . به چشم بر هم زدنی هفتاد هزار نفر ماندند زیر آوار . شب خوابیدند به امید فردا و صبح ....
از خانواده ای چهل نفره پنج نفر ماند و من و تو چه میدانیم غم و غربت و غم از دست دادن بهترین هایت یعنی چه .
خدایا آیا این نشانه قدرتت بود یا عذاب ؟ نمیدانم .
فقط خودت صبرمان ده که تو همانی که فردا از آن توست .

اذا زلزلت الارض زلزالها



نویسنده مطلب : محمد سجاد زاده


نوشته شده توسط موسسه پیام وصال در پنج شنبه 86/10/6 و ساعت 1:40 عصر
نظرات دیگران()
لوگو وبلاگ


نوشته شده توسط موسسه پیام وصال در سه شنبه 86/8/15 و ساعت 5:21 عصر
نظرات دیگران()
حسین؛خالق حماسه ای حسینی


تاریخ عرصه ی یکه تازی های بزرگان است و جایگاه عبرت ؛آنچه از همیشه ی دوران بر جای می ماند و هرگز رنگ نمی بازد، در فرهنگِ واژگانِ سرزمینِ من شهادت است و ایثار و جانبازی در راه یک حقیقت بزرگ،یک عشق بزرگ ؛ امروز باز هم گردش زمان در برابر برگه ای از کتاب تاریخ ،توقف کرده است و نظاره گر حماسه ای حسینی است که نوجوانی سیزده ساله بر قلب تاریخ حک کرده است.

اگر چه روزگار، ردِ پای هزاران عاشق را بر این گذرگاه زمینی ثبت کرده ،اما هر جا که ندای سروش الهی بر گوش انسان خاکی رسیده حتی گذر زمان هم نتوانسته اندکی از آن عظمت که روح و جان آدمی را به شگفت می آورد،کم رنگ سازد.ادامه مطلب...

نوشته شده توسط موسسه پیام وصال در دوشنبه 86/8/14 و ساعت 11:51 عصر
نظرات دیگران()
چند کلام :

چند کلام :
واحد دانش آموزی برادران از 6 ماه پیش راه اندازی شد . و تا حالا برنامه هایی چون : سفر مشهد ، 3 اردوی تفریحی برای دانش آموزان ، فعالیت هایی در اعتکاف ، فعالیت در جلسات هفتگی کانون و مناسبت ها ، راه انداری پایگاه مقاومت شهید فهمیده ، برگزاری 3 روز کلاس فوتبال در هفته ، برگزاری استخر 2 روز در هفته و ... آخرین کاری هم که انجام داده بودیم برنامه ی بزرگ جشن تکلیف بود ، که برای دانش آموزان پسر 14 تا 15 سال برگزار شد .

انشاء الله بتونیم تصاویر و گزارش تمام فعالیت های خودمونو بگزاریم توی وبلاگ

 


نوشته شده توسط موسسه پیام وصال در دوشنبه 86/8/14 و ساعت 11:29 عصر
نظرات دیگران()
تست

سلام به شما دانش آموزان عزیز :

وبلاگ واحد دانش آموزی کانون فرهنگی رهپویان وصال - موسسه پیام وصال راه اندازی شد .
این وبلاگ به طور موقت ایجاد شده و مقدمه ای برای ایجاد سایت می باشد.

 پست الکترونیکی :      pv@rahpouyan.com 

منتظر نظرات شما هستیم


نوشته شده توسط موسسه پیام وصال در شنبه 86/6/31 و ساعت 6:4 عصر
نظرات دیگران()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
آی بچه شیعه،تو دیگه نخواب...
آلزایمر...
هدفی که یهود هرگز به آن نخواهد رسید ( در رابطه با نسل کشی در غزه
شما رفتید و ما ماندیم ...
نتایج مسابقات فوتبال جام شهدای رهپویان وصال
تا اخرین اذان چیزی نمانده...
ایستگاه!!!
تالار گفتمان دانش آموزی
6 انفجار کانون
گزارش تصویری اعتکاف 87
شعر آقا خامنه ای (مد ظله العالی)
ویژه : نیّت شهادت
ویژه ( انفجار بمب در کانون )
[عناوین آرشیوشده]
طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ
بالا